خبر مرگ فاطمه کوچولو چندی پیش از طریق فداغ نیوز به اطلاع عموم رسید
البته تا زمان سقوط این طفل معصوم .ما از سرنوشت بعدی فاطمه اطلاعی نداشتیم وفقط میدانستیم که او جان خود را ازدست داده است ولی چگونگی آنرا نمی دانستیم
واینک این شما واین وجدان بیدار مردم ووجدان خاموش ومادی پرست برخی بیمارستانها
مرگ فاطمه كوچولو روي پلهبرقي
فاطمه وقتي به همراه مادرش براي گردش و خريد به مجتمع تجاري ستاره جنوب بندرعباس رفته بود از نقاله پله برقي سرخورد.
دوشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳۱
ايران: همه چيز براي گردش آماده بود. از ظهر كه مادر گفته بود بچهها را به گردش ميبرد، فاطمه آرام و قرار نداشت، خيلي زود لباسهايش را پوشيد و آماده شد. بعدازظهر جمعه 16 تيرماه سال جاري بود و خيابانها مثل هميشه شلوغ بودند.
هوا گرگ وميش شده بود كه فاطمه و مادرش وارد مجتمع ستاره جنوب شدند. اما فاطمه ميدانست كه مادرش او را دست خالي به خانه نميبرد و حتماً برايش خوراكي ميخرد. مرتب خوراكي ميخواست. مادر كه ميدانست دخترش تا خوراكي نخورد غر خواهد زد براي خريد وارد فروشگاهي شد و فاطمه در محوطه پاساژ شروع به بازي كرد. آنها در طبقه دوم بودند، پله برقي و حركت آن برايش جذاب بود.
چندباري روي نقاله زير پله برقي كه در حركت بود بالا و پائين رفت. تازه بازي برايش جذاب شده بود اما ناگهان نيروي كششي نقاله وي را از زمين بلند كرد و با كشيدن به سمت بالا در حاليكه فاطمه كوچولو وحشتزده جيغ ميكشيد از ارتفاع سقوط كرد و بيجان روي زمين افتاد.
همه چيز در برابر چشمانش سياهي رفت. وقتي مادر صداي فرياد را شنيد سراسيمه از مغازه بيرون دويد و از ديدن صحنهاي كه ميديد شوكه شد. دخترش را ديد كه با سر و صورتي خونين وسط سالن همكف افتاده بود.
بدون معطلي خودرويي اجاره كرد و وي را به بيمارستان شهيد محمدي رساند. نتيجه معاينات پزشكان زياد رضايتبخش نبود و حال وي وخيم گزارش شد.
مادر كه دستپاچه شده بود سريع با شوهرش تماس گرفت. وي تنها گفت فاطمه از پلهها افتاده و در بيمارستان است. پدر كه فكرش را هم نميكرد دخترش در شرايط اضطراري باشد خود را به بيمارستان رساند. تازه در آنجا متوجه شد كه دست و پاها و گردن فاطمه شكسته و ريهاش پاره شده است.
از مسئولان اين بيمارستان كه مجهزترين مركز پزشكي بندرعباس است خواست وي را بستري كنند اما آنها دختربچه را نپذيرفتند و گفتند تخت خالي در بيمارستان ندارند.
پدر و مادر فاطمه دست از تلاش برنداشتند و با تماس با بيمارستانهاي ديگر به دنبال بستري كردن دختر كوچولويشان بودند. يكي از بيمارستانها اعلام كرد كه بايد 5 ميليون واريز كنند تا دخترك بستري شود و پدر كه توان پرداخت اين پول را نداشت دوباره با بيمارستانهاي ديگر تماس گرفت و سرانجام با پذيرش از بيمارستان صاحبالزمان بلافاصله فاطمه كوچولو را به اين بيمارستان منتقل كردند.
پشت در اتاق عمل غوغايي بود همه دعا ميكردند و از خدا ميخواستند دختر را نجات دهد اما دكترها وضعيت ديگري را پيشبيني ميكردند نفسهاي دخترك به شماره افتاده بود و صداي بوق دستگاههايي كه به فاطمه وصل شده بود، خبرهاي بدي را براي خانواده رستمپور داشت در يك لحظه دخترك چشمهايش را بست و براي هميشه خاموش شد
این بود واقعه شوم فاطمه ،به نظر شما نام اینگونه بیمارستانها را چه باید گذاشت ؟چرا دراین زمینه دولت دخالتی نمیکند ؟
آیا جان مردم بادمجان شده است؟
تخسیر نه تقصیر
درسته كه بيمارستان در اين ماجرا مقصر هستش
ولي به نظر اين بنده حقير بايد بيشتر تخسير ها رو به گردن اين مادر بي فكر كرد كدوم مادري هست كه پچه ي كوچك خود را بدون هيچ نظارتي رها كنه
مگه نميشد دست اين دختر رو بگيره و با خودش به داخل فروشگاه ببره البته عمر دست خداست و كاري كه ميخواد بشه ميشه ولي بنظر من اگه اين مادر بيشتر مواظب دختر ميبود اين اتفاق نمي افتاد كه ما حالا بياييم و بيمارستان رو مقصر بدونيم
خدا صبر به خانوادش بده